کودک دارای رشد اجتماعی
کودک دارای رشد اجتماعی
در نوشتهی قبل با عنوان «کودک در نگاههای پیش جامعهشناختی» نظریات و دیدگاههایی که تا پیش از تغییرات معرفتی و انسانشناختی اروپا در مورد کودکان وجود داشت مطرح شد، در این متن قصد داریم به مدل «کودک دارای رشد اجتماعی» بپردازیم. نظریهپردازان و صاحبنظران حوزه جامعهشناسی کودک، نظریات مرتبط با رشد اجتماعی کودک را نظریات انتقالی به کودک جامعهشناختی میدادند. این مدل به دلیل تمرکز بر متن اجتماعی رشد کودک نوعی شکاف معرفتشناختی بین تبیینها و تعریفهای پیش جامعهشناختی و نظریات جامعهشناختی کودک که در نوشته بعدی ذکر خواهد شد ایجاد کرده است.
بخش عمدهای از نظریات جامعهشناسی در باب کودکان و کودکی حول «جامعهپذیری» میگردد. بهعبارتدیگر میتوان گفت غیر از تأملات جدید در حوزه کودک که کودکان را اعضایی فعال در نظر میگیرد و بهعنوان یک طبقه دارای نیازها و حقوق مجزا لحاظ میکند، جامعهشناسی تاکنون تنها با عینک اجتماعی کردن به کودک نگریسته است. کودکان در این مدل عناصری بیرونی در نظر گرفته میشوند که باید با ارزشها و هنجارهای جامعه هماهنگ شده، نظم، ثبات و انسجام اجتماعی را تضمین کنند، موفقیت دررسیدن به این موارد مستلزم آن است که استانداردهایی مشخص و قابل پیشبینی برای کنش اجتماعی اعضای یک جامعه وجود داشته باشد. بر همین اساس نظریات جامعهپذیری با مفهوم و تعریفی رسماً پذیرفتهشده از جامعه و اجزای آن شروع میشود و در پی القای قوانین و قواعد جامعه در ذهن و آگاهی افراد بالقوه (بیشتر کودکان) جامعه است. به عبارت اخرا «اجتماعی شدن فرایندی است که طی آن کودک ناتوان بهتدریج به شخصی خودآگاه، دانا و ورزیده در شیوههای فرهنگی که در آن متولد گردیده است تبدیل میشود.»۱ جامعهپذیری عوامل مختلفی دارد اما مهمترین آنها عبارت است از خانواده، گروه همالان، مدارس، رسانههای همگانی و دیگر عوامل وابسته به متن اجتماعی که از جامعهای به جامعه دیگر گوناگون است.
دو الگوی متفاوت از فرآیند جامعهپذیری مطرح میشود:
الگوی سخت یا جبرگرایانه:
این شیوه از اجتماعی کردن بهوسیله نظامهای خارجی به تنظیم کنشها میپردازد و محدودیتها را درونی میکند. کودک در این شیوه کاملاً منفعل است و شخصیت فردی او با اهداف و وسایل جامعه هماهنگ میشود. در این مدل کودکان کارکردی دوگانه دارند، از طرفی هم عناصری بالقوه برای هماهنگی و مشارکت در حفظ جامعه به نظر میآیند و هم عناصری که میتوانند نظم اجتماعی را برهم بزنند. در این مدل دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه کارکردگرایانه که معتقد به حفظ نظم و تعادل جامعه و تأکید کننده بر اهمیت آموزشوپرورش جهت تربیت کودکانی که نظم اجتماعی را در آینده تأمین میکنند است و دیدگاه تضاد که بر بازتولید تعارضات و نابرابریها تأکید میکند و معتقد است دسترسی به منابع مخصوصاً آموزش در میان اعضای جامعه نابرابر است.
مهمترین فرد که بر روش سخت تأکید میکند تالکوت پارسونز است. او جامعه را مجموعهی بههمپیوستهی نقشها و کنشها میبیند که تداوم کارکرد جامعه را تأمین میکند، از همین رو اگر کودک بدون جامعهپذیری وارد جامعه شود کارکرد جامعه را مختل میکند. جامعه و فرد از الگوهای مشخص و مشترکی پیروی میکنند لذا انتخابهای کودک که پارسونز آن را «متغیرهای الگویی» مینامد میزان اراده و آزادی کودک در جامعه را محدود میکند. این مدل بر یک نمودار رشدی متکی است لذا کودک در ابتدای ورود خود به جامعه کاملاً بیصلاحیت و شکل نایافته است.
مدل نرم یا سازه گرا:
در این مدل گفتگوی تعاملی جهت تبدیل شدن افراد به اعضای یک جامعهی مشخص اهمیت اساسی دارد. کودک در این نظرگاه بهمثابه عاملی فعال در نظر گرفته میشود. این مدل از دیدگاه کنش متقابل نمادین جرج هربرت مید و مکتب شیکاگو برآمده است.
از دیدگاه جرج هربرت مید کودک دارای یک من فاعلی (I) و یک من مفعولی (me) است. هنگامیکه این دو از یکدیگر تمیز داده شوند فرد به خودآگاهی رسیده است. من فاعلی مجموعهای از امیال و غرایز طبیعی فرد است و هرگونه که بخواهد عمل میکند اما من مفعولی، من اجتماعی شده است. ازنظر جرج زمانی آدمها زمانی که به این مرحله رسیدند بالغ شدند؛ خودشان را در قالبهای کلیتر معنادار جوری سرکوب میکنند و در مسیر یک من مورد تائید و انتظار قرار میگیرند که با آن دیگری تعمیمیافته انطباق پیدا کند.
جامعهپذیری نظریهای کاملاً آیندهنگر است و چشم به آینده دوخته است. کودکان بهعنوان اعضای فرودست جامعه همواره با شرکت در رویههای فرهنگی و تعامل با بزرگسالان به درونی کردن ارزشها و هنجارهای جامعه میپردازند. جامعه برای عمل به این ارزشها و هنجارها ضمانتهای اجرایی مختلفی در سطوح گوناگون تعریف کرده است تا از اجرای آنها اطمینان حاصل کند. آن هنگامیکه ضمانتهای اجرایی کارایی خود را از دست بدهند و فرآیند جامعهپذیری با مشکل روبرو شود امکان فروپاشی نظم، انسجام و ثبات جامعه وجود دارد. بهعنوان نکته آخر باید ذکر کرد که الگویهای ارزش مدار یا مبتنی بر ارزش، پایدارترین عناصر زندگی یک فرد در طول عمر اوست. این الگوها در طول زندگی یک فرد چندان در معرض تغییر جدی قرار نمیگیرد.
نویسنده: ناصر تفقدی
- گیدنز. آنتونی (۱۳۹۳) جامعه شناسی، منوچهر صبوری،تهران، نشر نی
(توجه: این سلسله متن با بهرهگیری از سه منبع موجود در حوزه جامعهشناسی کودک نوشته شده است، در این متنها نقلقولهای مستقیم صورت نگرفته لذا ارجاع مستقیم داده نشده است اما این سه منبع در پایان هر نوشته ذکر خواهد شد)
جیمز، آلیوس و جنکس، کریس و پورت، آلن (۱۳۹۳). جامعه شناسی دوران کودکی. علیرضا کرمانی و علیرضا ابراهیمی. تهران. ثالث
کورسارو. ویلیام (۱۳۹۳). جامعه شناسی کودکی. علیرضا کرمانی و مسعود رجبی اردشیری. تهران. ثالث
جمعی از نویسندگان. (۱۳۹۶). درآمدی بر مطالعات دوران کودکی. علیرضا کرمانی. تهران. ثالث
پیغام شما