ورود عضویت
Fa En

انجمن تخصصی کودک و رسانه

قصه توپ رنگ

قصه توپ رنگ

من اسماعیل آذری نژاد

متولد سال ۱۳۵۸ در بهبهان استان خوزستان هستم. در استان کهگیلویه و بویراحمد درس خواندم و در همان جا بزرگ شدم. طلبه روستاگردی که به همراه تعدادی از جوانان استان کهگیلویه و بویر احمد با شعار قصه، توپ، رنگ برای کودکان روستایی قصه می خوانیم، به آنها کتاب امانت می دهیم و میکوشیم تا فرهنگ کتابخوانی هرچه بیشتر در بین کودکان این سرزمین گسترش یابد.

درباره ما

زندگی نامه من

کُر شیخ کتابخوان

در سن ده دوازده سالگی به کانون فرهنگی آموزش و پرورش در شهر دهدشت رفتم. کانون کتابخانه کوچکی داشت، کتابخانه ای بهم ریخته که بیشتر کتاب هایش روی زمین ریخته بود. یک روز نزد مدیر آن جا [آقای اجتهادی] رفتم و از او خواستم که به من یک کتاب امانت دهد. کتابی که شاید چندان مناسب سن و سال من نبود. کتابی با عنوان «بررسی سیاست‌های نفتی ایران در خلیج فارس». کتاب را نخواندم و آن را به کتابخانه برگرداندم اما همین کتاب و رفت و آمد به آن کتابخانه کوچک شوق خواندن را در من زنده کرد و سرآغاز دوستی و پیوند من با کتابها شد. از آن زمان به بعد آقای اجتهادی من را «کُر شیخ کتابخوان» صدا می زد یعنی «پسر کتابخوان».

در خانه و خانواده همیشه کسانی بودند که شوق به کتابخوانی را در من زنده کنند. پدرم پارچه فروش بود. در خانواده چهار برادر و چهار خواهر بودیم. از میان خواهران و برادرانم، یکی از خواهرانم بسیار کتاب‌خوان بود و زیاد رمان می خواند. هر زمان که می خواست کتاب سفارش دهد اگر کتابی مناسب من بود، برای من هم کتاب می گرفت.

در دورانی که در مقطع راهنمایی و دبیرستان درس می خواندم گاهی به مسجد جامع شهرشان میرفتم و در هیئتی که در مسجد برپا بود شرکت میکردم. مسئول هیئت، آقای اندرزیان، کتابخانه خیلی خوبی را در مسجد برپا کرده بود. کتابهای مسجد را مرتب می کردم و آن ها را می خواند. این دوران و رفت و آمد به کتابخانه مسجد در تقویت شوق من به کتابخوانی بسیار اثرگذار بود.

از مسجد تا کتابفروشی

در سال ۱۳۷۳ به مدت دو سال در شهر خود، دهدشت به تحصیلات حوزه مشغول شدم و در سال ۱۳۷۵ به حوزه امیرالمومنین (ع) تهران رفتم و چهار سال در آنجا مقدمات را به پایان بردم. در سال ۱۳۸۲ وارد دانشگاه قم شده و در رشته جامعه شناسی تحصیل کردم و پس از آن در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه ادیان قم در رشتۀ عرفان و تصوف به تحصیلات خود ادامه دادم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم در دهدشت یک کتابفروشی راه اندازی کنم. تا آن زمان دهدشت کتابفروشی نداشت و مردم به کتاب دسترسی نداشتند. خودم توی مغازه کار نمی کردم، یک نفر را آنجا گذاشته بودم تا به مردم کتاب بفروشد.از تقریباً تمام موضوعات و برای تمام سلیقه ها کتاب در کتابفروشی در دسترس مردم بود. اگر کسی دنبال کتاب خاصی می گشت به تهران می آمدم، آن کتاب را سفارش می دادم و برای او به دهدشت پست میکردم. اما بعد از مدتی ضرر کتابفروشی خیلی زیاد شد و مجبور شدم آن را تعطیل کنم.

قصه خوانی برای کودکان روستا

به دلیل شرایط بیماری پدرم مجبور شدم همراه خانواده از قم به دهدشت برگردم. حاشیه شهر دهدشت معروف است به محله گلزاریک. محله ای که شرایط و ویژگی های خاصی دارد. محله‌ای فقیرنشین که درگیر آسیب های اجتماعی مختلف بود. من امام جماعت آنجا شدم.

طولی نکشید که متوجه شدم این کار آن چیزی نیست که من می خواستم. از سال ۱۳۹۲ شروع کردم به برنامه ریزی برای بچه ها. در این زمینه تجربۀ قصه خوانی هایم برای کودکان آپارتمان در شهر قم یا بچه های فامیل یا بچه های خودم کمک زیادی به من کرد.

استان کهگیلویه و بویراحمد استان محرومی است. از خود می پرسیدم برای برون رفت از این محرومیت چه باید کرد؟

دیدم که راه برون رفت از این محرومیت دانایی و توانایی است. گفتم با چی شروع کنم؟ دیدم با کتاب می‌شود شروع کرد. کتاب راهی و ابزاری برای دانایی و توانایی است. با چه کسانی شروع کنم؟ دیدم کودکی بهترین سن است. این شد که کودکان را انتخاب کردم. کجا شروع کنم؟ دیدم روستاها محروم ترین جاها هستند.

سال ۱۳۹۲ مدتی به صورت جدی روی بحث انشا کار و مطالعه کردم و بعد برای پرداختن به انشا و قصه‌خوانی وارد مدرسه شدم. تمام این فعالیت ها کاملاً داوطلبانه و از سر شوق بود. در مراسم صبحگاه مدرسه برای بچه ها انشا و قصه می گفتم و شب ها در مسجد محله با بچه ها جمع می شدیم و فعالیت های مختلفی را با هم انجام می دادیم. از قصه خوانی و راه اندازی باشگاه قصه نویسی گرفته تا تئاتر و خیلی کارهای دیگر. پارک روبروی مسجد، محل قصه خوانی بچه ها بود. بعدازظهرها به آن جا می رفتیم و فعالیت‌های قصه خوانی انجام می دادیم.

دوراهی مسجد و روستا

مدّتی گذشت و کم کم احساس کردم ماهی یک بار برای قصه خوانی در روستاها خیلی کم است و نیاز است که بیشتر به روستاها و بچه ها سر بزنم. بنابراین ابتدا ماهی دو بار و بعد هر هفته به روستاها می رفتم و برای بچه ها قصه خوانی می کردم. همزمان با این فعالیت ها و رفت و آمد به روستاها، در مسجد با برخی نمازگزاران سالخورده به مشکل برمی خوردم. آن ها به من اعتراض می کردند که کار قصه خوانی من و حضور بچه‌ها در مسجد، آنجا را شلوغ کرده است و مسجد جای بچه ها نیست. بعضی وقت ها بعد از نماز از بچه ها می خواستم که برای پیرمردهای مسجد قصه ای را که خوانده اند نمایش دهند یا قصه ای تعریف کنند. امّا این کارها در نگاه آدم هایی که نسبت به حضور بچه ها در مسجد معترض بودند تأثیر زیادی نداشت. آن ها فکر می کردند که مسجد تبدیل به محل نمایش و تماشاخانۀ تئاتر شده است. مدتی که گذشت تعداد بچه‌هایی که برای قصه خوانی به مسجد می آمدند از تعداد نمازگزاران بیشتر شد. صدای برخی اهالی مسجد به اعتراض بلند شده بود و کم کم داشتند با من درگیر می شدند.

یا باید بچه ها را رها می کردم یا مسجد را. باید میان این دوراهی یکی را انتخاب می کردم؛ حفظ سکوت و خلوت نیایش سالخوردگان یا قیل و قال قصه خوانی و فعالیت با کودکان. پس مسجد را رها کردم. تصمیمم را گرفته بودم و عزمم را جزم کردم که در مسیری دیگر قدم بگذارم. مسیر رشد و آگاهی کودکان. احساس می کردم اگر در جای دیگری، کار دیگری انجام دهم مفیدتر خواهد بود.

این ترک کردن مسجد در سال ۱۳۹۳ و شروع روستاگردی سرآغاز بزرگی برای راهی شد که من از شش سال پیش تا امروز در آن قدم گذاشته ام. در روستاها شروع به قصه خوانی کردم. این درحالی بود که باید روزی شش هفت ساعت در حوزه درس بدهم. صبح ها در زمان های بیکاری ام در مدارس حاشیۀ شهر قصه می خواندم و بعدازظهرها در روستاها برای بچه ها برنامه داشتم. در این شش سال در روزهای تعطیل، پنج شنبه ها و جمعه ها، تعطیلات عید و تابستان؛ به روستاهای دورتر می روم و در مدّت زمان طولانی تری که در روستاها اقامت می کنم برنامه های بیشتری را برای بچه ها اجرا می کنم. روستاهایی که اغلب صعب العبورند و راه دسترسی به آن ها بسیار سخت است.

قصه توپ رنگ

من بر این باورم که کتابخوانی و قصه گویی وسیله ای برای رشد و پرورش فکری کودکان است. بنابراین تلاش می کنم با رشد و پرورش مهارت های کودکان دنیای آن ها را زیباتر کنم. البته در این راه دوستان زیادی هستند که من را یاری کرده و می کنند. شعار ما در فعالیت هایی که برای کودکان انجام می دهیم “قصه، توپ، رنگ” است:«قصه فکر کودکان را و دنیای آن ها را زیبا می کند. توپ برای ورزش و سلامتی است و رنگ برای زیبا کردن دیوار مدرسه ها و کتابخانه ها.»

فعالیت های ما

  • توسعه فرهنگ کتاب خوانی کودکان با امانت دادن کتاب به آن ها
  • تشویق کودکان به قصه خواندن بصورت دورهمی
  • تشویق کودکان به انجام فعالیت های گروهی
  • تشویق کودکان به انجام فعالیت های هنری مانند نقاشی، اجرای نمایش و ساخت کاردستی
  • کمک به تجهیز مدارس
  • ساخت و تعمیر مدارس در مناطق نیازمند توسعه
  • کمک به سرپرستان خانواده های نیازمند برای ایجاد کسب و کار و شغل های محلی

همکاران و همیاران ما

دوستان زیادی بوده اند که در تمام این سال ها من و پویش قصه، توپ، رنگ را همراهی کرده اند. کمک های مالی و معنوی آن ها انگیزه و شوق من را در ادامه دادن به این حرکت دوچندان کرده است. همچنین تعدادی از جوانان با پیوستن به ما به عنوان مربی به روستاهای مختلف رفته و برنامه های ما را در آنجا پیگیری میکنند. لیست این عزیزان را می توانید در بخش با مربیان ملاحظه نمایید.

WhatsApp Image 2021 08 20 at 11.08.44 AM درباره ما
  • ارتباط با ما

  • تلفن تماس: ۰۷۴۳۲۲۷۰۵۰۴
  • نشانی: استان کهگیلویه و بویراحمد – شهرستان دهدشت – روبروی ثبت احوال – کد پستی : ۷۵۷۱۷۳۵۱۷۴
  • ایمیل: smaeelazari [@] gmail.com
  • رسانه های اجتماعی ما:
  • تلگرام
  • اینستاگرام
  • توئیتر
  • سایت

توسعه قصه خوانی در بیش از دویست روستا

۶۰۶۳۷۳۱۰۶۶۸۰۶۹۹۴
اسماعیل آذری نژاد
بانک مهر ایران

برچسب ها : ، ، ،

پیغام شما