کلاه قرمزی ۹۱
مقدمه
اگر تلویزیون ایران توانسته باشد از نظر خلق شخصیت، ده شخصیت مهم بسازد، مسلماً یکی از مهمترین آنها در سینما و تلویزیون، کلاه قرمزی است. کلاه قرمزی یکی از مهمترین برنامههای مورد توجه در رسانه ملی به شمار میرود. توجه مخاطب در سینما، به تولیدات سینمایی کلاه قرمزی نشان میدهد که این برنامه هنوز در بازار برنامههای وارداتی توان بالقوهای در تشکیل یک برنامه معیار در زمینه کودک را داراست. علاوه بر آن، این برنامه بیشتر به عنوان یک برنامه آموزشی برای کودکان به شمار میرود که معلم یا مجری در یک سلسله اتفاقات با کودک همراهی میکند و او را در زندگی بهتر یاری میدهد. در سال ۱۳۹۱، این برنامه به کارگردانی ایرج طهماسب و همکاری حمید جبلی به عنوان یکی از محبوبترین برنامههای عید به شمار رفت. بازخوانی این برنامه شاید بتواند تولید این برنامه را در سال آینده پربارتر و غنیتر سازد.
معرفی شخصیتهای کلاه قرمزی ۹۱
امروزه یکی از مهمترین بخشهای برنامه سازی در حوزه کودک، شخصیت پردازی کاراکترهای آن برنامه است که این مسئله در برنامه کلاه قرمزی به بهترین وجه صورت گرفته است. آنقدر شخصیت پردازی جذاب است که اگر کودک، خارج از برنامه تلویزیونی، شخصیت «ببعی» را ببیند، میداند که این شخصیت به برنامه آقای طهماسب مربوط است و میتوان ادعا کرد اگر برای شخصیتهای برنامه کلاه قرمزی، عروسک طراحی شود، بیشک، پرفروشترین اسباب بازی عروسکی در ایران خواهند بود. البته با توجه به زمان پخش این برنامه که ساعت ۹ شب بود، میتوان این گونه نتیجه گرفت که برنامه برای خانواده طراحی شده است؛ یعنی برنامه به گونهای است که علاوه برداشتن جذابیت برای کودک، برای بقیه اعضا خانواده نیز جذاب بوده و توانسته است بقیه اعضا خانواده را نیز درگیر کند. این برنامه یکی از موفقترین برنامههای کودک تلویزیون در سه دهه گذشته به شمار میآید. این مهم به دلیل حوصله مناسب آقای مجری در تعامل با کودک به دست آمده است که میتواند به خوبی با این قشر ارتباط برقرار کند. آقای مجری در تعامل با شخصیتهای موجود در برنامه تلاش میکند تا روش تربیتی مناسبی را در پیش بگیرد که بتواند الگوی مناسب بومی برای برنامهسازی در حوزه کودک به شمار آید.
شخصیتهای مهم برنامه کلاه قرمزی ۹۱
۱- پسر عمه زا: پسر عمه زا یکی از اقوام و نزدیکان کلاه قرمزی است که با لهجه و نوع پوشش روستاییاش نقش فردی را بازی میکند که علاوه بر سادگی بلاهت نیز دارد. او از جامعه مدرن کمی دور است و خلق و خویی ساده دارد.
۲- پسر خاله: شخصیت پسر خاله هم جذابیت خود را مانند گذشته حفظ کرده است. او تلاش میکند با فداکاری به دیگران کمک کند. البته در سال ۹۱ به جای خرید نفت و گرفتن نان، از فناوریهای جدید برای این منظور بهره میگیرد.
۳- ببعی: ببعی، شخصیت مترقی برنامه است. البته به شدت عاشق کاهوست و نهایت مسایلی که به آن میاندیشد، به کاهو ختم میشود و میتواند به زبان انگلیسی صحبت کند و استعداد عجیبی دارد. با توجه به این که گوسفند نمادی از هوش نیست، این شخصیت با هوش و استعداد خاص خود تناقض جالبی در برنامه ایجاد کرده است.
۴- کلاه قرمزی: در این برنامه، کلاه قرمزی با شخصیتی ساده، صادق و کودکانه ـ که در گذشته هم داشته است ـ به ایفای نقش میپردازد. او ذهن کودکی خود را به خوبی فعال کرده است. ذهن او بیشترِ قواعد بزرگسالان را درک نمیکند و با سؤالهای طرح شده تلاش میکند مخاطبان برنامه (کودکان) را مجاب به رفتار صحیحی کند که در قواعد بزرگسالان میگنجد. او از فردی شهرستانی که در دهه ۷۰ وارد تلویزیون شد، فاصله گرفته و به برکت امر و نهیهای آقای مجری با قواعد شهرنشینی، آشنا شده است. در عین حال، شخصیتهای جدیدی را که تازه از شهرستان به برنامه کلاه قرمزی آمدهاند، به نوعی راهنمایی میکند و با احساس نوعی درک از گذشته دور خود که در شخصیتهای جدید میبیند، سعی دارد اقوام شهرستانی خود را نیز مبادی آداب زندگی در تهران کند.
۵- فامیل دور: فامیل دور، شخصیت مرد میانسالی است که بسیار ترسوست. در واقع، بیان کننده کودکانی با تیپ آبزیرکاه است. همه دغدغههای وی به باز و بسته شدن «در» ختم میشود. حتی اگر از او بخواهند شعری بخواند، شعری را میخواند که به نوعی با موضع «در» ارتباط داشته باشد.
۶- جیگر: الاغی است که بیبی از ده برای آقای مجری فرستاده است. قدرت بدنی بالایی دارد و در عین حال لج باز است. عموماً پرسشها و درخواستهای خود را چند بار تکرار میکند و به نوعی نمادی از کودک سخت است.
۷- همساده: این شخصیت لهجه شیرازی دارد و خاطرات دردناکی تعریف میکند و به جای گریه، به شدت میخندد. آقای همساده مهمان آقای مجری نیست، بلکه به یک واسطه با فامیل دور وارد برنامه شده است.
از جمله شخصیتهای دیگر این برنامه میتوان به بچه کوچولو «این» و بیبی، دلاک، خواهر پسر عمه زا و… اشاره کرد.
از جمله مهمترین رمزهای موفقیت گروه برنامهساز کلاه قرمزی، تمرکز این گروه در برنامهسازی برای کودک است. اگر این روند چند دهه ادامه نمییافت، قطعاً این تجربه امروز در برنامهسازی شکل نمیگرفت. عوامل برنامه توانستهاند با بازخوانی برنامه و پردازش آن، برنامه را ارتقا دهند و از مشکل شخصیتپردازی که یکی از دشوارترین کارها در برنامه کودک است، عبور کنند. این برنامه علاوه بر کلاه قرمزی، شخصیتهای جدیدی را به خوبی وارد برنامه کرده است، به گونهای که شخصیتهای جدید به راحتی توانستهاند با شخصیت بیست ساله کلاه قرمزی همراه شوند و با توجه به تجربهای که به دست آوردهاند، در برخی موارد، حتی این شخصیتهای جدید از شخصیت کلاه قرمزی هم جلو زدهاند.
علاوه بر شخصیتپردازی خوب عروسکها از توجه گروه به صداگذاری شخصیتها هم میتوان تمجید کرد. صدایی که برای عروسکها انتخاب شده است، بسیار دلنشین هستند و به زیبایی از مخاطب دلبری میکنند. علاوه بر جنبههای آموزشی برنامه، جنبه طنز آن را نمیتوان نادیده گرفت؛ جنبهای که ریشه در روحیه ایرانی کار دارد. همان گونه که آشکار است، در فرهنگ ایرانیان به دلیل استفاده از سخن، شعر سرایی، هنرنمایی دیرینه آنها بوده است. همچنین به دلیل جایگاه والای حکمت در سخن پارسی، نکات نغز و آموزنده در قالب طنز و کنایه با رعایت ادب و متانت بیان میشد.
نکات مثبت
در برنامه سال ۹۱ کلاه قرمزی نکات مثبت بسیار زیادی وجود داشت که در ادامه به آنها توجه شده است:
- بُعد آموزش یکی از بزرگترین دغدغهها برای مدیران رسانه است که این برنامه ظرفیت بسیار زیادی برای این مسئله ایجاد کرده است. برنامه با قصه پردازی مناسب توانسته است در تعاملی مناسب با کودک، مسایل بسیاری را به کودک منتقل کند، مانند شیوه برخورد با افراد در عید دیدنیها، آموزش سلام، ورزش و فعالیتهای بدنی کودک، فرهنگ آپارتمان نشینی، کمک به همسایهها، رفتار مناسب در مهمانیها، همکاری در منزل، آداب رانندگی، توجه به ادب و پیشینه فرهنگی جامعه، آموزش حواس پنج گانه، پرهیز از مخاطرات برق و وسایل خطرساز منزل و… . همچنین توجه به موضوعات در برنامه با موضوع شناسی مناسب شکل گرفته است که میتواند الگویی مناسب برای دیگر برنامهها باشد.
- این برنامه به خوبی از قدرت تخیل (فانتزی) کودک بهره میبرد. برای مثال، در اولین برنامه از کلاه قرمزی با بهرهگیری از تخیل توانسته است از یک کفگیر به جای میکروفن یک خبرنگار استفاده کند و به نظرخواهی از همه اعضای خانواده بپردازد که برای مسافرت به کجا برویم؟ او بچهها را در قالب یک بازی درگیر موضوع مهم مشورت میکند و از یک مشاجره حتمی بر سر مسئلهای عمومی در قالب یک بازی جلوگیری میکند.
- در اجرا، مجری، شخصیت متین و آدابدان است و به خوبی نوع برخورد با بچهها را میداند. معمولاً نصیحت را به بهترین وجه با قصه پیش میبرد و این مهم ناشی از تجربه ایشان در بیش از دو دهه برنامهساز ی در حوزه کودکان است.
- با توجه به اینکه کودک مفاهیم کلی را درک نمیکند، استفاده از مصادیق خارجی میتواند مفاهیم را به خوبی به کودک منتقل کند. مثلاً کودک عموماً عبارت: «در مهمانی، آدابدان باش» را نمیفهمد، اما وقتی در برنامهای این مسئله موشکافانه بررسی شود، مانند: «چگونه دست بده»؛ «روبوسی کن» و بعد هم خود مجری دستش را جلو میآورد که چطور دست بده، به بهترین وجه باعث انتقال معنا میشود.
- همخوانی داشتن هدفهای برنامه با محتوا و شیوههای آموزشی آن: مثلاً اگر هدف آموزشی برنامهای، دستیابی به یک مهارت یا فهم درست از یک موضوع باشد، باید روشهای آموزشی، اطلاعات و نمادها تصویری لازم برای رسیدن به این موضوع و هدف به صورت صریح، شفاف و ساده برای مخاطب بیان شود.
- انطباق با ویژگیهای یادگیرندگان: رسانههای آموزشی باید با تواناییها، علاقهها و نیازهای یادگیرندگان منطبق باشند. در رسانهای صدادار نظیر فیلم، مطالب باید با زبان قابل فهم و ساده ارائه شود. توضیحات نباید زیاد، کسلکننده یا کم و ناکافی باشند. در انتخاب واژهها، تصاویر، موسیقی، طنین صدا، سرعت بیان و فشردگی مطالب باید به علاقهها و تواناییهای مخاطبان توجه کرد. یکی از ویژگیهای یادگیرندگان، سن آنهاست؛ چون مخاطبان خردسال بیشترین یادگیریهای خود را از طریق تجربههای عینی کسب میکنند. بنابراین، برای برقراری ارتباط با این مخاطبان تا حد امکان باید از نوعی رسانه آموزشی در داخل برنامه استفاده کنیم که امکان کسب تجربههای یادگیری دست اول و یا نزدیک به آن را فراهم سازد. محتوای بعضی از قسمتهای برنامه تلویزیونی «آقای مجری»، برای مخاطب کودک، عینی، کاربردی و قابل فهم است، مانند موضوعاتی همچون: فواید حمام کردن، رعایت حق همسایه. بعضی از قسمتهای برنامه، محتوای متناسب و مطابق با مخاطب (کودک) ندارد، مانند پرداختن به موضوعاتی همچون: دقت در رانندگی و آموزش موسیقی و پرداختن به پرسشهایی همچون چگونگی و از کجا به دنیا آمدن کلاه قرمزی و دیگر مسائل اجتماعی.
- معتبر بودن: اطلاعاتی که در برنامه میآید، باید مفید، صحیح، جدید و به روز باشد. محتوای برنامه تقریباً از دقت لازم در نوع اطلاعات و مفاهیم برخوردار بود.
- برانگیختن و واداشتن مخاطبان به فعالیت: رسانه باید توجه مخاطبان را به خود جلب و تا پایان برنامه حفظ کند. استفاده بجا و متعادل از عوامل انگیزشی نظیر موسیقی، صداهای جنبی، رنگ و حرکت میتواند بر جذابیت رسانه بیفزاید. برنامهای که در برانگیختن حس کنجکاوی و فعال کردن ذهن مخاطب توان بیشتری داشته باشد و او را به کوشش فکری و عملی و پاسخدهی وا دارد، موفقتر خواهد بود. به عبارت دیگر، رسانه خوب باید فرآیند ارتباط را از حالت یک طرفه خارج و به جریانی دو سویه [تعاملی] تبدیل کند. بیشتر قسمتهای محتوای برنامه جذاب ارائه شده و خلاقیت و نوآوری به کار رفته در ارائه برنامه با توجه به نوع پرسشهایی که در ابتدا برای مخاطب مطرح گشته است؛ چالشهایی را در ذهن مخاطبان ایجاد میکند که واقعاً جای تحسین دارد.
- همانطور که میدانید سه شیوه فرزند پروری در مورد کودک وجود دارد؛ شیوه فرزندپروری مستبدانه (تحکّمآمیز)، مقتدرانه و سهلگیرانه (آزادگذار). بهتر است رفتار مجری برنامه به سمت روش مقتدرانه باشد. یک مجری باید مقتدر باشد و با اقتدارش، روشی تربیتی را ارائه دهد که پدر خانوادهای که پای تلویزیون نشسته است، به نوعی اقتدار را بیاموزد و فرزندان نیز با این روش به بهترین صورت تعامل کنند. حال اگر آقای مجری در برنامه با توجه به اینکه نمادی از والدین است، عصبانی شود، کاری پیش نخواهد رفت. کودک در برنامه باید به سمتی برود که اگر گاهی کار اشتباهی انجام داد، با خود بگوید: «ای کاش، این کار را نمیکردم»، نه اینکه بگوید: «بابا الآن مرا کتک میزند.» آخرین کاری که بابا میکند، محرومسازی کودک است؛ یعنی بالاترین تنبیه یک کودک ـ که تنبیه مورد قبول است ـ محرومیت است. پدر، کودک را محروم میکند و میگوید که «شما الآن دوست دارید برنامه کودک تماشا کنید» یا این که «دوست داری با ما به میهمانی بیایی» یا مثلاً «خیلی چیزها را دوست داری، شکلات دوست داری خوب، حالا من شما را از این چیزهایی که دوست داری، محروم میکنم.» این هم میشود اقتدار. کودک نیز متوجه میشود که با انجام دادن کار ناصحیح، پدرش، او را از خواسته هایش محروم خواهد کرد. با توجه به اینکه کودک ملزم به دروغگویی نشود و آیات انذاری قرآن نیز بیشتر است، این مسئله نیز میتواند الگویی در زمینه تربیت ارائه دهد. لزوماً نباید همیشه تشویق درباره رفتارهای بچه انجام بگیرد، بلکه محرومسازی هم میتواند از روشهای موفق تربیتی باشد و عصبانیت نیز میتواند بخشی از همان اقتدار را نشان دهد.
نکات منفی
البته در این برنامه نکاتی هم به چشم میخورد که قابل تأمل است:
۱- اولین چیزی که در این برنامه مانند همه برنامههای کودک در ایران رعایت نمیشود، تفکیک مخاطب است. چیزی که از زمان پخش این برنامه و محتوای آن برمیآید، این است که برنامه برای مخاطب خانواده تولید شده است. اگر چنین است، پس باید ملزومات این گروه از مخاطب نیز رعایت شود؛ یعنی مسائلی که مطرح میشود، به همه اعضا مربوط باشد. مثلاً باید مسئلهای مثل کنترل کردن کانالهای تلویزیون مطرح شود که باعث درگیری بین همه اعضای خانواده است و این که هر کس دوست دارد برنامه مورد علاقه خود را ببیند حسودی کردن کودک بزرگتر با به دنیا آمدن فرزند کوچکتر و مشکلاتی که بین والدین و کودک بزرگتر پیش میآید یا کمک کردن خواهر بزرگتر در نبود والدین به برادر کوچکتر یا برعکس از همین موارد است. مسائلی که فقط مختص یکی از افراد این گروه باشد، سبب ملال و دوری دیگر افراد خواهد شد. پس نباید به مسائل فقط بزرگترها یا فقط کودکان یا فقط نوجوانان پرداخت، بلکه باید به اشتراکات آنها در مسائل و دغدغهها توجه شود.
۲- در محتوای برنامه میتوان یکپارچگی موجود در یک برنامه را مشاهده کرد، اما این یکپارچگی، در مجموعه این برنامهها، در زیر مجموعهای از یک مفهوم کلی و واحد شکل نگرفته است. باید اجزای برنامه در ارتباط باشند که همه با هم عمل کنند و فراگیران، پیام را با درک کامل دریافت کنند.
۳- گاهی محتوای برنامه با مدت زمان برنامه تناسب چندانی ندارد. به عبارت دیگر، در بعضی قسمتها، برای مفهومی ساده، زمان بیشتری در نظر گرفته شده است که باعث بیتوجهی و بیانگیزنگی بیینده میشود.
۴- استفاده از کلمات و عبارات غیر قابل درک یا عباراتی که در حوزه کلمات کودک نیست، به ضرر برنامه خواهد بود. درک نشدن کلمات از جانب کودک حتی میتواند جذب شدن او را به برنامه با مشکل مواجه کند و باعث میشود برنامه برای جذب مخاطب دچار مشکل شود؛ زیرا مخاطب کودک در مصرف کالای فرهنگی بسیار حساس است و بیتوجهی به این حساسیت باعث ریزش مخاطب میشود. برای مثال، یک کودک شهری که تاکنون تنور ندیده است، نمیتواند به این آیتم بخندد.
۵- برخی اوقات در تربیت باید از عنصر تغافل بهره جست؛ یعنی اگر کودک اشتباه خود را درک کرد، باید از یافتن مقصر منصرف شویم. زمانی که خود بچه دوست دارد روی عیب را بپوشاند و پی میبرد که کارش اشتباه بوده است، اصرار والدین برای فهمیدن اینکه مقصر اصلی کیست، به روحیه او آسیب میزند. در صورتی که مقصر پیدا شد، باید از رفتاری جایگزین برای تکرار نشدن اشتباه بهره جست. در بسیاری از موارد میبینیم که آقای مجری به دنبال پیدا کردن مقصر و سرزنش کردن او بر میآید.
۶- همانطور که میدانید، رفتار بیشتر از گفتار بر بیننده تأثیر میگذارد. در این برنامه بین عروسکها حریم بین بزرگتر و کوچکتر آنطور که باید و شاید، مراعات نمیشود. مثلاً شخصیتهای برنامه به خودشان اجازه میدهند خیلی راحت با فامیل دور شوخی و حتی مسخرهاش کنند. مثلا در جایی کلاه قرمزی به فامیل دور میگوید: «با سیبیلات، کفش واکس بزن.» با توجه به اینکه فامیل دور از نظر سنی، بزرگتر از دیگر عروسکهاست، این رفتار میتواند مجوزی باشد برای بیاحترامی کودک نسبت به بزرگترها و اینکه حریمها را حفظ نکند.
۷- یکی دیگر از نکات قابل توجه، استفاده از الفاظ نامناسب در این برنامه است. لفظ «شوتبازی» و «ول بگردم» و مانند اینها لفظهایی هستند که بچه از آن الگوبرداری میکند.
۸- در بخشی از برنامهها، عروسکها منکر کارهایشان میشوند و در واقع، زیر بار مسئولیت اشتباههایشان نمیروند و به راحتی دروغ میگویند. در آغاز فصل برنامهسازی برای کودکان، ابتدا کودک اشتباه میکرد و بعد متوجه اشتباهش میشد، اما مطالعات انجام شده در این زمینه نشان میدهد که کودک از اشتباه الگوبرداری میکند و قسمتی از برنامه را که شخصیت متوجه اشتباهش میشود، رها میکند. این مسئله در برنامه سازیهای موفق جهانی به خوبی مراعات میشود.
۹- برنامه سازان به جز مسئله مهمی مانند تفکیک سنی، از تفکیک جنسیتی نیز غفلت کردهاند. در این برنامه نیز مشکل اهمیت دادن به مخاطب مؤنث وجود دارد. در واقع، نماینده مثبتی از جنس مؤنث در این برنامه وجود ندارد و آنچه به عنوان جنس مؤنث مشاهده میشود، یک دختر بچه خیلی شلوغ جیغجیغو است یا یک مادر که وظیفهای جز کلفتی ندارد. چنین شخصیتپردازیهایی میتواند به نقش مادر در خانواده آسیب بزند. مادر این بچه کوچولو، بیشتر یک مزاحم به حساب میآید که همه از رفتنش خوشحال میشوند. در واقع، وقتی جایگاه مادری تعریف میشود، باید آن خانه سامان بگیرد نه این که مزاحم تلقی شود و این کار اشتباهی فاحش است. متأسفانه مردانه ساختن، یکی از بزرگترین اشکالهای برنامهسازی در حوزه کودک است. نقش خانمها و موضوعات زنانه در بیشتر برنامههای سازمان کمرنگ است. همانگونه که اشاره شد، نقش مادری، خواهری و همسری باید در حوزههای اشتراکی پررنگ جلوه کند تا تعامل مخاطبان مؤنث را با برنامه شاهد باشیم.
۱۰- بیتمدن نشان دادن روستاییها و شهرستانیها یکی از نقاط ضعف این برنامه است. شخصیتهای روستایی بد و بیادبانه صحبت میکنند، خواستههای بسیار سطحی و ساده دارند و لباسهای نامرتب میپوشند، آداب زندگی شهری را مراعات نمیکنند و داد و هوا به راه میاندازند. بدون اجازه به وسایل دیگران دست میزنند. بدون عشق و احساس هستند. خیلی سریع عصبانی میشوند. سوغاتی در حد عصر حجر میآورند و آداب عصر حجری دارند؛ مثل اینکه وقتی کسی را دوست دارند، او را با سنگ میزنند. تند مزاجند و از کلمه «مهربان» ناراحت میشوند. مراسم خانه تکانیشان بیشتر شبیه حمله آپاچی هاست. پیرمردهایی دارند که سوار دوچرخه میشوند البته عقب عقب. پیرزنهایی دارند که گرگم به هوا بازی میکنند. هنگام استراحت، مزاحم خواب بقیه میشوند و در بدو ورود به جای سلام کردن و احوالپرسی کردن لباس مجری را میکشند و عیدی میخواهند و دست توی جیب مجری میکنند و اصلاً نمیداند مهدکودک چیست. غذاهایی دارند به اسم «خورش وحشت» و «خنده پولو» و میگویند «زیر چانه مهمان میزنیم.» بوس چرخشی دارند. ظرفیت عطر زدن ندارند و وقتی عطر میزنند، شخصیتشان را از دست میدهند و مسخره میکنند. اینها مشتی است از خروارها توهین به اساس یک فرهنگ؛ زیرا فرهنگهای اصیل ایرانی، منشأیی در آبادیها دارند. همانطور که خانواده به عنوان ریزترین سلول یک جامعه است؛ روستا نیز سلول فرهنگ هر جامعه است و تمسخر این فرهنگ یعنی تمسخر اصالت این مردم. در این برنامه، دهاتیها را بارها بدوی و نامتمدن نشان میدهند. در عوض، آقای مجری، خود را متمدن و مبادی آداب معرفی میکند که باید دهاتیها از او الگو گرفته و شخصیتشان را ـ مانند کلاه قرمزی که از شهرستان به تهران آمد و بر اثر زندگی با آقای مجری و اثرپذیری از وی از آن حالت بدوی درآمد ـ متمدن سازند.
۱۱- در مورد شخصیت همساده باید گفت که زاید است و با خاطراتش، مخاطبانش را افسرده میکند. کودک تخیل میکند و هر چه آقای همساده میگوید، در ذهن میسازد. اینکه در کودکی او، مادرش هرگز به وی شیر نداده، برای کودک بسیار دردناک است یا در سفری به جای سنگ هفتم، هفت سنگ قرار گرفته است و برادرهایش تمام دندانهایش را خرد کردهاند، میتواند کابوسی وحشتناک برای کودک گردد. اینکه بارها و بارها در درون دره افتاده و نابود شده است، ولی هنوز دارد میخندد؛ نوعی تضاد و درگیری ذهنی برای کودک ایجاد میکند. این گونه داستانها اصلا در حد حوصله کودک نیز نیست. حتی اگر قرار است در مورد مسائل خانواده بحثی صورت بگیرد، باید ربطی به کودک داشته باشد، نه اینکه اصلا مربوط نباشد و در حوصله کودک هم نباشد. برای مثال، در یکی از برنامهها، آقای همساده علت غرق کشتی تایتانیک را به خود و نامزدش مربوط میداند که به نوعی شکستن خط قرمزهای رسانه ملی است. اصولاً یک نویسنده حوزه کودک باید مسائل کودک و خط قرمزها را بشناسد. مثلا اشاره به فلان صحنه از فیلم تایتانیک، عبور آشکار از خط قرمزهاست. مخصوصا که به همان قسمتی اشاره میکند که در نسخههای موجود در بازار، این صحنه، سانسور شده است.
۱۲- مطرح شدن داستان به دنیا آمدن کودک که در این برنامه تلویزیونی طرح شده است، به علت اهمیت موضوع، تمرکز بیشتری را میطلبد. آقای مجری در جواب سؤال «زمانی که تو بچه بودی، چرا من نبودم که با تو بازی کنم؟» تلاش میکند با ابداع تشبیه «تولد کودکان به باغچه»، کودک را مجاب کند که چرا با او در کودکی خودش بازی نکرده است که به نوعی آموزش به والدین است که در مواجهه با این سؤال چگونه باید پاسخ داد. قطعا این تشبیه نشان از وجود روانشناس در طراحی برنامه دارد، اما با ورود پسرعمهزا، وی این موضوع را زیر سؤال میرود و با خندههای معنیدارش به استهزا میکشاند. این ایده قابلیت خوبی برای جواب دارد، اما رسانه هرگز محملی برای این پرسشها نیست. در جایی از برنامه، پسرعمهزا میگوید: «من را عمهام زاییدهام» و در پایان هم این مسئله به خوبی جمع نمیشود. در این باره باید گفت که این پرسشها و نمونههای پیچیدهتر از این نوع را معمولاً بچههای باهوش میپرسند. اگر کودک سؤال جنسی پرسید، نباید در جواب دادن مکث کرد. باید سریعاً از خودش بپرسید: «خودت چی فکر میکنی.» هر گونه که جواب داد و مبتنی بر جواب خودش، باید به او پاسخ داد؛ زیرا با توجه به اینکه هر کودکی در این زمینه با کودک دیگر متفاوت میاندیشد، طرح آن در رسانه باعث ایجاد بحران در خانوادهها خواهد شد. در هر حال، جواب مطرح شده مطابق فکر کودک نیست و پرسشهای بیشتری ایجاد میکند، این گونه موضوعات قابلیت ذکر در رسانه را ندارند و باید با استفاده از مشاور مناسب به صورت حضوری جواب داده شود. علاوه بر آن، ذکر آن در رسانه همگانی برای آن بخش از کودکانی که این سؤال را ندارند، مخرب است؛ چون دغدغه کودک نیست و دغدغه نابجا ایجاد میشود علاوه بر این، وقتی این سؤالات مهم مطرح میشود، باید مواظب بود بحث به لودگی نکشد. اگر قضیه را لوث کنیم، مانند رفتاری که پسر عمه زا از خود نشان میدهد، بحث آسیبهای بیشتری میبیند. رسانه همگانی باید با نیاز عمومی هماهنگ باشد. مثلا وقتی یک فرزند به دنیا میآید، اصل این است که پدر و مادرش نمیمیرند. پس نیازی نیست ما قضیه مرگ را مطرح کنیم. حالا اگر زلزله آمد و بم آوار شد یا جنگ شد، آن وقت قضیه عمومی شده است و باید در رسانه برنامهای بسازیم مثل «علی کوچولو» که بابای علی کوچولو جنگ رفته است و مادرش، عهدهدار مسئولیتهای خانواده است. اگر هم رسانه بخواهد برنامهای برای بچههای استثنایی تدارک ببیند، پس از ساخت باید به مراکز پرورش بچههای استثنایی ارائه دهد تا برای کودکان مورد نظر نمایش دهد و قابلیت نمایش از رسانه ملی را به صورت یک بسته مجزا و همیشگی ندارد.
۱۳- طرح بعضی از سؤالها که تلنگر اساسی بود، بیجواب میماند. این مسئله بیشتر به این دلیل است که این برنامه بر پایه بداههگویی اداره میشود. در بیشتر موارد، موضوعات خوبی در برنامه طرح میشود، اما به سرانجام مناسب نمیرسد.
۱۴- انتقال پیام به صورت مستقیم از قدیمیترین و ناکارآمدترین روشهای انتقال پیام به کودک است، مانند این که به کودک گفته شود: «وقتی بزرگتر هست، دست دراز نکن» و «هیچ موقع در صحبت کسی نپر.» اگر والدین این موارد را با ادبیات شسته رفته و با ویرگول و با خط فاصلهاش برای کودک بیان کنند، تأثیر اندکی خواهد داشت تا زمانی که خود کودک آن را ببیند. مثلاً کودک مشاهده میکند که مادر در حال صحبت باکسی است و پدر صحبتش را قطع نمیکند که این مسئله پیام را به خوبی منتقل میکند. متأسفانه در برخی موارد، تناقضهایی نیز در انتقال پیام وجود دارد. مثلاً آقای مجری میگوید که «چقدر میهمان خوب است»، «چقدر ما میهمان دوست داریم» و میهمان فلان و بهمان است. بعد پسر عمه زا میگوید که «من اینجا میمانم. شاید یکی بخواهد بیاید، شاید یک مهمان بخواهد بیاید، شاید خواهرم بخواهد بیاد.» اینجا آقای مجری مهماندوست، عصبانی میشود و از آمدن مهمان ناراحت میشود. یا وقتی که دوربین تازه از میان برنامه، به استودیو برگشته است و مثلا آقای مجری هنوز متوجه ضبط برنامه نیست، میبینیم که با فهمیدن این موضوع که مهمان آمده است، آقای مجری بسیار ناراحت میشود بعد یک مرتبه متوجه میشود که دوربین روشن است و روی آنتن است و میگوید: «آره، مهمان خوب است» که این قضیه میتواند باعث بدآموزی شود.
۱۵- تأکید بر مهم بودن یک مطلب بسیار متفاوت است با این که با تمجید غیر اصولی، توهم برتر بودن را با انجام آن کار ایجاد کنیم. آموختن زبان خارجی بسیار خوب و مهم است و دریچهای رو به دهکدهای است که نیاز به ارتباط بین المللی برای برطرف شدن سوء تفاهمهای فرهنگی لازم مینماید. با این حال، متوهم کردن کودک در این نکته که کسانی که زبان انگلیسی میدانند، از هوش سرشاری برخوردارند و از اطرافیان خود، باشخصیتتر و متمدنتر هستند، جفایی است به اصل و ریشه ایرانی کودکان این سرزمین.
۱۶- تنوع کم دکور در طول برنامه و استفاده بیش از حد از رنگهای خنثی و سرد در دکور برنامه باعث اذیت چشم بیینده شده است و مخاطب نسبت به نگاه کردن به صفحه تلویزیون کمتوجه میشود. رنگ باید به طور صحیح و با هدف به کار رود. درست است که با رنگهای خنثی، شخصیتها برجستهتر نمود پیدا میکنند، ولی محل نیز میتواند شخصیت داشته باشد. استفاده از طرحهای اسلیمی، استفاده از شیشههای رنگی، مجسمههای نقش برجسته از حیوانات لطیف مثل پروانه، گربه، آهو و نیز استفاده از دکورهایی با خاصیت تحرکپذیری مثل چرخونکبازی یا ماشینی اسباب بازی، ولی بزرگ، علاوه بر تند کردن ریتم درونی برنامه، در موضوعات تنوع ایجاد خواهد کرد. و رنگ و بوی عید نیز در برنامه بیشتر میشود.
۱۷- بی توجهی به بازه پخش برنامه سببساز این مطلب شده است که شاهد آن باشیم که آقای مجری لباسهای زمستانی به تن دارد که بهتر است لباسهای شاد و متناسب با عید و البته شخصیت آقای مجری بر تن ایشان ببینیم.
۱فاطمه رمضانی
۲شهره شیخ حسنی
۳دکتر نصیر عابدینی
۴محمود علی پور
۵احسان شریعتی نجف آبادی
۶حسن فانید پور
۱دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه اصفهان کارشناس ارشد علوم تربیتی، گرایش آموزش و پرورش کودکان پیش دبستانی دانشگاه علامه طباطبایی
۲نویسنده برنامه کودک و نویسنده برنامه رنگین کمان و دارای تالیفاتی در حوزه کودک
۳دانشجوی دکتری روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
۴دانش آموخته سطح ۳ حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد تهیه کنندگی تلویزیون
۵ انش آموخته سطح ۳ حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد تهیه کنندگی تلویزیون
۶کارشناس ارشد تکنولوژی های آموزشی از دانشگاه علامه طباطبائی تهران، دارای سابقه فیلم سازی در حوزه کودک
فصلنامه علمی ـ تخصصی کودک، نوجوان و رسانه
سال دوم، شماره دوم، زمستان ۱۳۹۱
صفحات ۱۵۶ ـ ۱۸۰
پیغام شما