علی زارعان درباره برنامه سازی تلویزیونی کودک می گوید
علی زارعان متولد ۱۳۵۱/شهررضا /کارشناسی ارشد ادبیات
تهیهکننده، طراح و نویسنده مجموعه های کودک و نوجوان در شبکه های صدا و سیما و مدیر گروه های کودک و نوجوان شبکه ۲ و ۵ و مسئول طرح و برنامه گروه کودک و نوجوان شبکه ۱
برنامه موفق چه برنامهای میباشد؟
مثل هر کار موفق دیگری برنامه موفق برنامهای است که به هدفهای طراحی شدهاش برسد. و اگر در یک کاری ما تصمیم گرفته باشیم که به یک سرفصل کوچک برسیم و به آن رسیده باشیم پس آن برنامه موفق است. و برای اینکه یک برنامه موفق باشد باید طراحی هدفش واقعی باشد نه خیالی.
چطور برنامهساز میتواند بفهمد به هدف خود رسیده است؟
اولین و مهمترین چیز این است که آن برنامه توانسته باشد نظر و نگاه مخاطب را به خودش جلب کند دومین چیز این است که توانسته باشد اهداف سفارش دهنده یعنی تلویزیون را تأمین کرده باشد و سوم این است که با منابع محدود یک رفتار منطقی برنامهسازانه انجام داده باشد و مدیریت منابع را درست اداره کرده باشد.
اهداف سفارش دهنده چیست؟
ببینید مثلا ما یک برنامه میخواهیم تولید کنیم برای ساعت ۹ تا ۱۰ صبح و هدف ما این است که مهارتهای زیستی را به خردسال یاد بدهیم و پدر و مادر را در تماشا با خردسال همراه کنیم وقتی چیزی با نام مهارتهای زیستی میآید قابل سنجش میشود. خوب مهارتهای زیستی همان ۱۷۰ موضوعی است که باید به آن بپردازیم. اگر پرداختیم و مخاطب موضوع را دریافت کرد این یک برنامه موفق است. هر چند سرو صدای عجیبی هم راه نیندازد. برنامههایی که هیاهو ایجاد میکنند و یا مقبولیتهای افراطی ایجاد میکنند آن برنامهها شاخص ما در مورد قضاوت درباره سایر برنامهها نمیتوانند باشند. مثل اینکه یک برنامه آرام و آموزشیِ کاملا منطقی را نمیتوان با برنامه فتیله مقایسه کرد. بلکه ما باید محدوده تعاریف خود را درست تعیین کرده باشیم.
به نظر شما در برنامهسازی برای کودکان آیا میتوان مفاهیم اخلاقی را به کودکان منتقل کرد؟ اگر آری چه ضوابط و معیارهایی را برای انجام آن پیشنهاد میدهید؟
۸۰ درصد یافتههای شخصیتی انسان تا سن هشت سالگی تکمیل میشود و ۲۰درصد بقیه از ۸ سالگی تا زمان مرگ تکامل مییابد. پس نه تنها این دوره زمان آموزش و ارائه مفاهیم است بلکه شاید بزرگترین پایگاه انتقال مفهوم است. در گروههایی که طبقهبندیِ “مخاطب محور” دارند تنوع قالبها در حد تنوع قالبها. در یک شبکه تلویزیونی است. و این تنوع از مستند تا مسابقه و از برنامه ترکیبی تا انیمیشن را شامل میشود. این وسعت تنوع دایره قالبها و اثرپذیری شدید مخاطب باعث میشود که پی ببریم بهترین سرزمین برای تولید برنامه در تلویزیون دوره خردسالی و کودکی است. کودک ۲۰ برابر بزرگسال از تلویزیون دریافت دارد و هیچگونه مقاومت انکاری در مقابل تلویزیون ندارد یعنی همان دیالوگهای طبیعی که بزرگسالان دارند مثل “اه دروغه” ندارد. یعنی یک شخص منفعل و پذیرنده است. ولی منفعل کلمه خوبی نیست.
چه پیشنهادهایی دارید؟
ما پیشنهاد نمیدهیم چون وجود دارد. شاخصهای برنامهسازی دو بخش است یک بخش ساختاری است و یک بخش محتوایی است. این ساختارها و محتواها براساس استانداردهاست. مثلا در دنیا طبقهبندی موضوعی برای خردسال بر طبق یافتههای روانشناسی مثل پیاژه تعریف و تفکیک شده است و ما هر کار جدید که بخواهیم انجام دهیم باید بر مبنای آن ساختار موجود باشد.
آیا سن مخاطب (خردسال،کودک،نوجوان) و جنسیتش تاثیری در انتخاب قالبی خاص برای تماشا کردن توسط او دارد؟ اگر آری. کدام قالب را خواهد پسندید و دلیل این انتخاب از نظر شما چیست؟
بله مخاطبین و جنسیت در انتخاب قالب تأثیرگذار است. بعضی از قالبها برای بیان مطالب خیلی سهل الوصول طراحی شدهاند. و از جهتی دیگر بازی محوری، خیال انگیزی و قصه پردازی از اصول انتقال مفهوم به خردسال است. اگر قالبی به این مفاهیم قرابت بیشتری داشته باشد منطقا اثرگذاری بیشتری دارد مثال واضح آن انیمیشن است که انیمیشن عمق اثرش به مراتب برای مخاطب خردسال و کودک بیشتر از سایر قالبهاست. برعکس تصور خیلی از افراد مخاطب نوجوان از مستقیم گویی هم لذت میبرد و برنامه گفتگو محور را دوست دارد.
آیا میتوان گفت بعضی قالبها به رویکرد دینی قرابت بیشتری داشته و پتانسیل آنها برای ظرف شدن محتوای اخلاقی بیشتر است؟ اگر آری کدام قالبها؟ با چه ویژگیهایی؟
بدون تعیین محتوا نمیتوانیم درباره ساختار صحبت کنیم. به طور مثال چون ما نمیدانیم در این ظرف آب میخواهیم بریزیم یا سنگ پس تصمیم درباره اینکه ظرف آن شیشهای یا چوبی یا کاغذی و یا چیز دیگری باشد مشخص نمیشود. با این اصطلاح من میخواهم خدمتتان بگویم که خود راه بگوید که چه سان باید رفت. من معتقدم محتوا مشخص میکند کدام قالب به قامتش برازنده است.
آیا بین قالب و محتوا رابطهای خاص وجود دارد؟
و بین قالب و محتوا رابطه وجود دارد. نظرسنجیها نشان میدهد که سلیقه در تقاطع جنسی قابل مقایسه با سلیقه در تقاطع سنی نیست. به این معنا که سلیقه دختر ۹ ساله به دختر ۱۶ ساله نزدیکتر است تا به پسر ۹ ساله. و این یک یافته کاملا شخصی است که بررسی نظرسنجیهای سالهای اخیر به من نشان داده است. البته این تفکیک با سطوح پیاژه تعارضهایی دارد ولی آنقدر عمیق نیست که نشود آن را حل کرد. و این یک یافته خاص و کاملا شخصی است که از نظرسنجیهای مختلف به دست آمده است. اگر قرار باشد برنامهای خاص یک گروه جنسی تولید شود ذاتا علائق ویژه قابل انفکاک از سن دارد.
چند ویژگی مهم و تاثیرگذار را در قالبی از قالبهای برنامهسازی کودک که به نظر شما در جذب مخاطب به سوی این قالب کمک میکند نام برده و اگر ممکن است توضیح دهید چرا این ویژگی از نظر شما کمک میکند؟
من چندتا مثال با دلایل موفقیت آن برنامه برای شما می زنم :
یکی برنامه “بچههای دیروز” است که اصلا برای کودک ساخته نشده است و برای کودکان قدیم تولید شده است و دلیل موفقیت آن هم خاطره بازی است. یعنی ذهن مخاطب را به دوران کودکی خود میبرد. این برنامه از لحاظ فلسفی مجاورت دارد به کودکی و حال کودکی آدم را خوب میکند. برنامه “نیمرخ” قالبش ساده بود ولی محتوای آن محتوای فربه و به سامانی بود. و مخاطب برای دریافت محتوا به آن مراجعه میکرد. و این برنامه، برنامه محتوا محوری بود و قالب در حاشیه قرار داشت و این را هم مخاطب به خاطر صریحگوییش انتخابش کرد. برنامه “عمو پورنگ” یکی دیگر از این برنامههاست که دلیل موفقیتش مدرن، بروز و موزیکال بودنش هست.
وضعیت بودجه برای تولید برنامههای کودک و نوجوان را چگونه ارزیابی میکنید؟
شاخصهای هزینههای برنامه کودک در ایران در همه قالبها قابل مقایسه با هیچ رقمی در هیچ جای دنیا نیست. اینجا یک فقر فاحش بدون توجه به جمعیت مخاطب و اثر پذیری آن حاکم است. ما الان حدود ۱۵ میلیون مخاطب خردسال، کودک و نوجوان داریم ولی تعهد مالی ما هیچ نسبتی با این جمعیت ندارد. همه مباحثی که ما درباره ساختار و محتوا انجام میدهیم بدون سرمایهگذاری مجموعهای از نوشتههای خوب است و هیچ اثری در هیچ جا ندارد. به طور مثال در عرضه نمایشهای رئال هیچ سرمایهگذاری برای کودک نشده است و بسیاری از تئوریهای مینیاتوری محتوای کودک را آشفته کرده است. تئوری مینیاتوری میگوید کودک همان بزرگسال است در ابعاد کوچکتر و این یک فاجعه است. مثلا معتقدین به این تئوری بر این باروند که اگر برای بزرگسال قصه حضرت ابراهیم (ع) را میگوییم برای کودک قصه حضرت اسماعیل (ع) را بگوییم و یا اگر برای بزرگسال قصه جنگ بدر را میگوییم باید برای کودکان قصه یک جنگ کوچکتر را بگوییم. اصلا کودک و خردسال ماهیتا با بزرگسال فرق دارند و متاسفانه این در سیاستگذاری هیچ جایگاهی ندارد. الان در کشور ۱۹ نهاد مشغول فعالیت برای کودک هستند که یکی از این نهادها با یکی دیگر هم هماهنگ نیست روبروی هم ایستادهاند.۱۹ نهاد که میشود ۱۹ روش فکر، ۱۹ منش و چه بسا که بسیارب از اوقات اینها با هم تعارض هم دارند.
آیا ارائه مفاهیم اخلاقی را از عوامل جذب کودکان(در برنامههای کودک)میدانید؟
مفاهیم اخلاقی ذاتا جذاب نیستند و جزء بایدهای زندگی هستند و انسان ذاتا باید گریز است. خود مفاهیم اخلاقی جذاب نیستند و نوع ارائه آنهاست که آنها را جذاب میکند. مثلا نظم ذاتا یک سختی دارد و مخاطب خردسال میخواهد از آن بگریزد ولی نوع نگرشی که ما به کودکان میدهیم او را مجاب به تبعیت از این گزینه اخلاقی میکند. ولی خود عنصر اخلاق با خودمحوری خردسالانه و کودکانه در تعارض است. باید خیلی آرام ومنطقی این مسیر طی شود تا آن را بپذیرند.
پیغام شما