۱۱ داستان کوتاه درباره رابطه مادران و دختران
کتاب «وقتِ هر دلتنگی» از انتشارات کتاب چِ، توانسته است نشان سه لاکپشت پرنده برای آثار منتشرشده در تابستان ۱۴۰۰ را کسب کند. در این مطلب به معرفی این کتاب پرداختهایم.
به گزارش انجمن تخصصی کودک و رسانه به نقل از (ایبنا)، «وقتِ هر دلتنگی» مجموعهای است از ۱۱ داستان کوتاه که موضوع همه آنها رابطه شاد و مهرآمیز مادر دختری است. مادری با ذهنی روشن و سرشار از شعر و داستان و مَثَل و مَتَل و دختری که حتی تا به امروز از آن همه دانسته مادر و کاربرد مناسب آنها شگفتزده است! داستانها همه از دم، واقعیاند و نویسنده فقط کوشیده است با چاشنی شوخی و طنز، آنها را به کام خوانندگانش شیرینتر و خوشگوارتر کند.
عناوین داستانهای این کتاب عبارتاند از: «پیشکش»، «چتر زلف»، «صفحهی مُردهها»، «پیادهرو»، «نیمکتِ آخر»، «دوشنبهها»، «پیراهنِ آبی»، «مُشاعره»، «اَلنگو»، «قولِ شرف»، «زیرِکاردررو» و «زَرنگیس».
در بخشی از متن این کتاب میخوانیم:
دوشنبهها نمرهی جملهسازیام هر چه شده باشد، میگویم: «نوزده!»؛ که بعدش بتوانم بلندبلند دَم بگیرم: «یکی که… چشم گاوه! دوتا… گوش اُلاغه! سهتا… پایهی سهپایهست! چارتا…» مادر از ایوان صدایم میزند: «باز که شاهطوطی شدهای!» ساکت میشوم. میروم بالا و از سرِ ایوان، رخت پَهن کردنِ طوبا را تماشا میکنم.
طوبا باز هم رختها را بازباز پَهن میکند و من، باز هم نگران میشوم! دلم میخواهد سرم را پایین بیاورم و از لای نردههای چوبی، آنقدر هیسهیس کنم تا بالاخره طوبا سرش را بلند کند و بعد، با ایما و اشاره حالیاش کنم که رختها را جمعوجورتر پَهن کند. اما جرئت نمیکنم! مادر همیشه از رخت پهن کردن طوبا دلخور است. میگوید: «از مردِرندیاش لجم میگیره. وگرنه، من که همیشه حتی دوتا طناب هم بشه، پول چارتا رو بهش میدم.»
مادر راست میگوید. یادم هست یکبار که همسایهمان موشدوانی کرد و گفت: «خُب… شما هم که سرِ گنج ننشستهای، نشستهای؟!»، مادر با لحنی سخاوتمندانه جواب داد: «نه، ننشستهام، ولی کوه باید خراب شه، تا درّه پُر شه!» با وجود این، هربار هنگام جمع کردن لباسهای خشکشده از روی طنابها، کفری میشود. آن هم طوری که انگار بارِ اول است رخت پَهن کردن طوبا را میبیند. «اَه…! این طوبا هم دیگه شورش رو درآورده! ببین پیژامهها رو چهجوری پَهن کرده… یه لِنگشون مشرق، یه لِنگشون مغرب!» اینجور وقتها بدجوری دلشوره میگیرم و میترسم. میترسم نکند سرانجام کاسهی صبر مادر لبریز شود و طوبا را جواب کند. ناهار لوبیاپلو داریم.
مادر، درِ قابلمه را که برمیدارد، عطر پلو و تهدیگ زعفرانیاش اتاق را پُر میکند. طوبا نفس عمیقی میکشد و میگوید: «بووبَرَنگِ غذاهاتون آدم رو میبَره بهشت!» مادر میگوید: «نوش جان!» و لبخند میزند. لبخندش شادم میکند، اما دلشورهام را از بین نمیبَرَد. شک ندارم، همین فردا که سراغ جمع کردنِ رختها برود، دوباره از مردِرندیِ طوبا گله میکند.
اطلاعات بیشتر:
انتشارات کتاب «چ» (واحد کودک و نوجوان نشر چشمه) کتاب «وقتِ هر دلتنگی» به قلم پروین علیپور را در ۹۵ صفحه و به بهای ۴۵ هزار تومان برای مخاطبان بالای ۹ سال منتشر کرده است. این اثر چندی پیش به فهرست چهلوچهارم لاکپشت پرنده راه یافت و نشان «۳ لاکپشت پرنده تابستان ۱۴۰۰» را دریافت کرد.
پیغام شما