تعریف کودک در نگاههای پیش جامعهشناختی
پیش گفتار
کودک بهعنوان یک عضو به لحاظ اخلاقی و بعضاً جمعیتی بزرگ و گسترده که نقشی اساسی در تنظیم روابط فردی و اجتماعی جامعه بازی میکند همواره موردتوجه رشتههای مختلف علوم انسانی بوده است. جامعهشناسی در مقام علمی که به بررسی کنشها، روابط، نهادها، الگوها و ساختارهای اجتماعی میپردازد نیز از این دایره بیرون نبوده. کودکان بهمثابه عضوی از هر جامعه که کنش گری خاص خود را دارند و غالباً به شکلگیری کنشها و ساختارهایی ویژه در حول خود کمک میکنند میتواند سوژه بررسیهای جامعهشناختی قرار گیرد.
تا قبل سالهای ۱۹۶۸-۱۹۷۰ جامعهشناسی از پرداخت به کودکان غافل بوده است. بهبیاندیگر کودکان پیش از آنکه مورد غفلت واقع شوند موضوعاتی حاشیهای بهحساب میآمدند؛ کودکان به جهت جایگاه بهظاهر فرودستشان در جامعه همواره در مفهومپردازیهای تئوریک جامعهشناختی در حاشیه قرار داشتهاند. شاید بتوان گفت نظریههایی که بهصورت مستقیم به کودکان اشاره داشته است، تنها نظریات مرتبط با جامعهپذیری بوده است. در این مدل از نگاه به کودک، غالباً کودکان بهعنوان بزرگسالان آینده در نظر گرفته میشوند که قرار است جایگاهی در نظم اجتماعی و نقشی در ساختن آن داشته باشند. لذا نیازهای کودکان بهصورت مجزا و مستقل در جامعهشناسی بررسی نمیشد. گفتنی است کودک در جامعهشناسیهای مضاف مانند خانواده، آموزشوپرورش و ادبیات موردتوجه بودند اما هیچیک از پرداختها مستقیم و مستقل به خود کودکان نبوده است. این درحالیکه روانشناسی رشد سالهای سال مشغول پرداختن به مسائل و موضوعات کودکان با پارادایمهای غالباً فردی بوده است.
این سلسله نوشتار قصد دارد با نگاهی اجتماعی به کودک بنگرد و آن را بهصورت کاملاً مستقل بررسی کند. از همین رو به بیان موضوعاتی مانند تعاریف کودکی در نگاه سنتی و جامعهشناختی، نظریات جدید در باب کودکی، موقعیتیابی دوران کودکی، متنهای فرهنگی و تاریخی کودکی با زیرعنوان هایی مجزا خواهیم پرداخت.
تعاریف و نظریات سنتی و جامعهشناختی در باب کودکی
مقدمه
قبل از شروع مطالعات و تحقیقات در هر حوزهای، لزوم تعریف عناصر آن حوزه لازم و ضروری به نظر میرسد. لذا در ابتدای این سلسله نوشتار به تعریف کودکی از نگاه نظریات پیش جامعهشناختی و جامعهشناختی خواهیم پرداخت.
در نمایی کلی پیدایش مفهوم «کودکی» امری کاملاً تاریخی است. همانطور که گروههای مختلف اجتماعی در طول تاریخ تغییر معنا و شکل دادهاند، کودکی نیز از این امر مستثنا نبوده است. در جوامع اروپایی تا پیش از شکلگیری مبانی معرفتی و انسانشناختی جدید، مفهوم کودکی در آن معنایی که امروز به کار میرود وجود نداشته است. تخصصی شدن و لزوم فراگیری دانش متناسب با بزرگسالی از عوامل تغییر معنای کودکی از پدیدهای بیولوژیک به پدیدهای اجتماعی بود. کودکان دیگر صرفاً با بالا رفتن سنشان تبدیل به بزرگسال نمیشدند و بزرگسالی نیز دیگر یک امر طبیعی و بیولوژیک نبود. کودکان برای گذار از این جایگاه به جایگاه بالاتر (بزرگسالی) باید مهارت میآموختند و آماده میشدند. بهصورت کلی صنعتی شدن و شکلگیری بورژوازی به تکمیل و تسریع این تغییر معنا کمک کرده است، چراکه صنعتی شدن به دنبال به کار گرفتن مهارت یا دانشی خاص در تولید میباشد که نیازمند یادگیری است و از طرف دیگر بورژوازی برخلاف طبقه کارگران که فرزندانشان بهمحض توانایی ابتدایی باید شروع به کار میکردند، از فراغت بیشتر و ثروت مکفی برای آموزش فرزندانشان و جلوگیری از کار آنها، بهرهمند بودند. پس بیراه نیست که شکلگیری مفهوم کودکی در اروپا را اساساً فرآوردهی دوران بورژوازی بدانیم.
باید خاطرنشان کرد که کودکان تا پیشازاین دوره نیز وجود مفهومی داشتند اما معنا و تعریف آنها بیشتر کارکردی و از جهت آوردههای اقتصادی برای خانوادههایشان بوده است. درحالیکه کودکان امروز یا کودکان طبقات بورژوازی بعد از تغییرات تاریخی در اروپا، بیشتر ارزشی معنا بخش به حیات خانوادگی دارند تا ارزش اقتصادی که در این خصوص نیز مباحثی در آینده مطرح خواهد شد. در این قسمت بهمرور نظریات پیش جامعهشناختی در باب کودکی خواهیم پرداخت.
نظریات پیش جامعهشناختی کودک:
- کودک شرور: این نظریه معتقد است شرارت، شیطنت، فساد و پستی عناصر عمده و اولیه موجودیت کودک هستند. ازاینرو باید بر کودک محدودیتهایی اعمال شود تا از طریق برنامههای تنظیمی و تنبیهی این تمایلات از وجود کودک دفع شود و به بزرگسالی با تمام ویژگیهای مطلوب تبدیل شود. اساس این نوع نگاه به کودک را میتوان در دکترین گناه نخستین دانست. کودک مانند فردی با تمام نیروهای بالقوه تاریک و زشت تصور میشود که اگر کنترل نشود و از محلهای خطرناک که باعث آزادی این نیروها میشوند دور نگهداشته نشود دچار دوستان و همراهان نامناسب شده، عادتهای ناشایست و زشت پیدا میکنند، تنبل و تنپرور بار میآیند. ازاینرو تنبیه در این نوع از نگاه کاملاً امری تربیتی در جهت نظم بخشیدن به کودکان بهحساب میآید. نظمی که نیاز است تا کودکان آن را درونی کنند، نظمی که اگر توسط آنها از بین برود آسایش و رفاه خودشان را به خطر میاندازد و موجب برهم خوردن نظم و ثبات بزرگسالی میشود که کودکان میخواهند به آن برسند. در این دیدگاه فرد از طریق ادغام با جامعه و خانواده از بدترین و مضرترین اتفاقات به دور خواهد بود بنابراین بدون فشار و قدرت خانواده زندگی کودک دچار هرجومرج خواهد شد و علت اصلی رفتار نامنظم کودکان ناپایداری خانواده قلمداد میشود.
- کودک بیگناه: این نظریه کودکان را موجوداتی با قلبهای پاک و فرشتهخو میداند که سرشار از نیروهای ذاتی و حیاتی اصیل هستند. این نگاه از دیدگاه ژان ژاک روسو در نقد نظریههای گناه نخستین ریشه گرفته است. او که پیامآور آزادی فردی بود با اعمال خشونت در تربیت مخالفت کرد و راه صحیح برای تربیت را پرستش ارزشهای ذاتیای میدانست که کودکان با خود به این دنیا آوردهاند و همچنین فراهم کردن راهی برای بروز و ظهور آنها.
- کودک فطری: این نوع نگاه به کودک، از عقاید و اندیشههای جان لاک سرچشمه میگیرد. در این نظریه کودکان بهمثابه کاغذی سفید در نظر گرفته میشوند بهبیاندیگر همانگونه که در «رسالهای در فهم بشر» لاک آمده است کودکان دارای هیچگونه توانایی درونی یا پیشینی نبوده و توانایی کلی برای استدلال ندارند. کودکان ممکن است ازنظر منطق و عقل ناقص باشند اما چنین فرض گرفته میشود که انگیزهها و تمایلاتشان آمادگی مناسبی جهت رسیدن به منطق و استدلال دارند. این فرآیند از طریق آموزشوپرورش محقق میشود و کودکان افرادی عاقل، منطقی و دارای محسنات ویژه خواهند بود. کودکان از طریق تجربه ذهنشان پرورش میابد و توانایی قرار گرفتن در نقشهای مختلف را میآموزند.
- کودک دارای رشد طبیعی: کودک در این نگاه کاملاً یک پدیده طبیعی (natural) است. لذا کودکان پدیدهای اجتماعی در نظر گرفته نمیشوند و خصوصیات طبیعیشان به فرآیند اجتنابناپذیر رشد و بلوغ منجر میشود. این نظریه از دیدگاههای ژان پیاژه برگرفتهشده است. او به کار بردن واژه بیولوژی برای کودکان را کاملاً طبیعی و بدیهی به شمار میبرد و بدین ترتیب یک تصویر به لحاظ مادی تقلیل یافته و کوچکشده از کودک ارائه داد. کودک ازاینجهت کاملاً رشد نایافته محسوب شده و فرآیند رشد او در پیوستاری خطی که از تفکر مجازی کودکانه آغاز و به تفکر عملی بزرگ سالانه میرسد رسم میشود.
- کودک ناخودآگاه: این دیدگاه برگرفته از نظریات فروید است. او خود (ego) را جایگاه تمامی انرژیهای غریزی میداند که ضرورتاً شهوانی هستند. در «خود» مدل کودک شرور دیده میشود که توسط نیروهای بیرونی سرکوب میشود دراینبین نهاد (id) نقش مهمی در رابطه برقرار کردن میان خود و بیرون و همچنین تنظیم روابط آنها بازی میکند.
این پنج نگاه بهعنوان نظریات پیش جامعهشناختی دوران کودکی مطرح شد، در نوشته بعد به بررسی نظریه ارتباطی و انتقالی به جامعهشناسی کودک پرداخته، چهار دیدگاه اصلی در نگاه جامعهشناختی به کودک را مطرح میکنیم.
نویسنده: ناصر تفقدی
منابع:
- جیمز، آلیوس و جنکس، کریس و پورت، آلن (۱۳۹۳). جامعه شناسی دوران کودکی. علیرضا کرمانی و علیرضا ابراهیمی. تهران. ثالث
- کورسارو. ویلیام (۱۳۹۳). جامعه شناسی کودکی. علیرضا کرمانی و مسعود رجبی اردشیری. تهران. ثالث
- جمعی از نویسندگان. (۱۳۹۶). درآمدی بر مطالعات دوران کودکی. علیرضا کرمانی. تهران. ثالث
(توجه: این سلسله متن با بهرهگیری از سه منبع موجود در حوزه جامعهشناسی کودک نوشته شده است، در این متنها نقلقولهای مستقیم صورت نگرفته لذا ارجاع مستقیم داده نشده است اما این سه منبع در پایان هر نوشته ذکر خواهد شد)
باسلام.
امکان دارد متن کامل این مقاله را در اختیار اینجانب قرار دهید، جهت انجام پایان نامه با موضوع بررسی تعاملات اجتماعی کودکان در بازی های جمعی، به مطالب این مقاله نیاز دارم. چون پروژه من یک کار بین رشته (علوم تربیتی و جامعه شناسی) است. لطف می کنید راهنمایی بفرمایید.
با سلام و ادب
تشکر از شما به خاطر ارتباط با انجمن
نظر شما به نویسنده مقاله ارائه شد.
شما می توانید با ایشان به صورت ایمیلی نیز مکاتبه داشته باشید.
ایمیل ایشان: naser.tafaghodi.h@gmail.com