شانس باکلی Buckley’s Chance
شانس باکلی Buckley’s Chance
ریدلی یک پسر نوجوان است که به همراه پدر و مادر خود در نیویورک زندگی میکردند و پدر او که آتشنشان بوده است در هنگام نجات جان حادثه زدگان جان خود را از دست میدهد. پدر ریدلی وقتی کوچک بود به دلیل اینکه پدرش او را از عمر کوتاه مادرش به خاطر سرطان مطلع نکرده بود و هنگام برگشت از یک اردو به خانه متوجه فوت مادر میشود برای همیشه خانه را ترک میکند. و پدرش نیز به همین دلیل در مراسم ختم او شرکت نمیکند. ولی گلوریا عروس خانه تصمیم میگرد که به استرالیا سفر کند تا ریدلی در کنار پدربزرگش بزرگ شود. در این برگشت هیچ علاقه خاصی بین هر دو سر ماجرا نیست ولی پدربزرگ به دلیل روحیه مسئولیت پذیری که دارد خود را موظف به نگهداری از عروس و نوه اش میداند و در انتها هم زمین هایش را به نام آنها میکند.
در این گیر و دار افرادی سعی میکنند که زمین های او را برای مقاصدی به چنگ اورند که اسپنسر مخالفت میکند و این موضوع سرآغاز حادثه ای میشود که ریدلی را درگیر خود میکند. ریدلی در هنگام مچ گیری از دو مزرعه دار که قصد ترساندن و آتش زدن مزرعه پدربزرگش را داشتند ناپدید میشود. حال اسپنسر و گلوریا همه جا را برای یافتن ریدلی زیر پا میگذارند و ریدلی نیز برای یافتن خانه با مشکلات پیشرو دست و پنجه نرم میکند.
شخصیت نوجوان پسر و یادگیری زندگی در طبیعت و کمپینگ و همراهی با یک دینگو که از دام نجاتش داده باعث میشود بتواند کم کم با شخصیت پدربزرگش اشنا شود و رابطه صمیمی خانواده برگردد.
پیغام شما