ورود عضویت
Fa En

انجمن تخصصی کودک و رسانه

صفحه اصلی > عمومی > پیشخوان > جایگاه مفهومی “یکی بود، یکی نبود” در ادبیات

جایگاه مفهومی “یکی بود، یکی نبود” در ادبیات

جایگاه مفهومی “یکی بود، یکی نبود” در ادبیات

نویسنده : ناصر اسدی

در ادبیات ایرانی عبارتی است که سرآغاز هر قصه ای را مزین می کند و آن این است که: “یکی بود، یکی نبود”. سالها پیش در این رابطه مطلبی نوشتم و شاید در اینجا خالی از لطف نباشد که اشاره ای مجدد به آن بشود. البته در این رابطه دیدگاه های متنوعی ارائه شده و برای این عبارت شاًن فلسفی و …. قائل شده اند. این نظرات را می توان به طور کلی در چهار حالت بیان کرد:

  • یکی بود و غیر از آن «یکی» چیز دیگری نبود و آن “یکی” تنها بود یعنی خدا بود ولی هیچکس و هیچ چیز دیگری غیر از خدا نبود.
  • یکی بود و هیچ موجودی در مرتبه و منزلت و همطراز با آن “یکی” نبود. یعنی خدا بود ولی هرگز هیچ موجودی همسنگ و همطراز با او نبود.
  • “یکی” بود و همان “یکی” که بود، نبود.
  • “یکی بود” یعنی خدا بود و “یکی نبود” یعنی وصف زائد و اضافه ای به عنوان یکی بودن نبود.

این نظرات و شاید دیدگاه های دیگر، همگی در جای خود قابل بحث هستند. در مورد نخست باید گفت برای کودکان و از دریچه نگاه آنان چندان منطقی به نظر نمی آید. ممکن است چنین سوال شود که اگر فقط یکی بود و غیر از آن یکی که همان خدا باشد کسی دیگری نبوده پس این همه ماجرای داستان و شخصیت های آن از کجا می آیند؟! قصه پر است از آدم و اشیا و حیوانات گوناگون، و اینها با این جمله سرآغاز قصه جور درنمی آید.

در مورد دومی مفهوم آنقدر انتزاعی و خاص شده که حتی بزرگسال هم به سختی به آن فکر می کند. دلالتهای پنهان هم وجود ندارد که به استناد آن به این نتیجه برسیم. در واقع به نوعی از مفاهیم بینامتنی استفاده کرده و به این نتیجه می رسد که این هم با عالم کودکی بسیار فاصله دارد. حتی بزرگسالانی که با مفاهیم و آموزه های دینی آشنایی کافی نداشته باشند، بعید است که به چنین حوزه مفهومی هدایت شوند.

مورد سوم که کلا تناقض آمیز است. نیاز به فلسفه بافی نیست، با یک نگاه ساده این سوال پیش می آید که اگر چیزی باشد مگر می شود که در عین حال هم نباشد؟! به ویژه که تعبیر و تفسیر این عنوان وارد فضای معرفت شناختی دینی هم شده. بنابراین مخاطب در ابتدای قصه با هیچی شروع می کند و یک مرتبه سروکله شخصیت های قصه پیدا می شوند.

به نظر می آید در فضای قصه گویی برای کودک چندان مجالی برای پیچیده شدن موضوعات نیست. اصولا چه نیازی است که وارد مفاهیم بسیار انتزاعی و مجردگویی شد که از بیخ و بنیاد موضوع عوض شده وارد بحث های کلامی و غیره شد. در اینجا آنچه بیشتر مد نظر است، فرهنگ بومی است که در ادبیات آن برای کودکان نیز الگوهای دینی مبتنی بر وحدانیت خدا را به زبانی شیوا و شیرین بیان کند. به گونه ای که هم نسبتا ساده باشد و هم کمی ذهن را به چالش بکشد. و در عین حال مضامین مفید و و عمیق را هم تا حدودی به همراه داشته باشد. لذا با بیان این که یکی بود، یکی نبود (یعنی فقط یک نفر نبود) شاید بهتر بتوان به این هدف نزدیک شود. حال شاید بهتر بتوان برای کودک سوال کننده توضیح داد که یکی نبود (که در واقع منظور خداست) به چه معناست. آنچه یکی بودن و یکی نبودن وی را معنا می بخشد، همانا خلاقیت اوست. حال این که با چه شگردی به کودکان انتقال داده شود، بحثی دیگر است. اما به هر حال هم جذابیت ادبی خود را دارد و هم عمق مفهومی مورد نظر را.

البته گاهی در تفسیر این جمله چنین هم آمده که یکی بود، در مقابل نبودن یکی دیگر است. یعنی این که وقتی یک نفر هست ، دیگری نباید باشد. به عبارتی بودن یکی مستلزم نبودن دیگری است. و بعد وارد مباحث سیاسی و اجتماعی شده که از عالم کودکی به مراتب فاصله زیادی می گیرد. این چنین تعبیری هم بیشتر مربوط به فضای امروزی است. خیلی بعید است که در ادبیات سنتی ما چنین نگرشی به این عنوان بوده باشد. توسعه و نفوذ رسان های امروزی است که مباحث مربوط به دمکراسی ، دگراندیشی، سعه صدر سیاسی و اجتماعی و چیزهایی از این دست را در گفتمان عامه وارد کرده است. اما در گذشته این بحث ها در لایه های نخبگان (به معنای فرادستان) مطرح می شد، و عامه چندان در پی این موضوعات نبودند.

در مجموع آنچه تعبیر و تفسیر متفاوتی از این عبارت می سازد، در واقع نوع بیان جمله است. این که وزن کلمات و ادای آن چطور باشد ، عامل اصلی تنوع در این تعبیرهاست. بنابراین “یکی بود، یکی نبود” را می توان این گونه تعبیر کرد که آن یک نفری هم که وجود داشت، در حقیقت یک نفر نبود، بلکه بیش از یک نفر بود. با اشاره به کثرت در عین وحدت که طبیعتا وجود مطلق را در ذهن تداعی می کند، شق دوم عبارت تلویحا به خدا اشاره می کند که در فرهنگ ما به عنوان منشا هستی و محل اتحاد موجودات کثیر است. با این تعبیر سرآغاز هر قصه علاوه بر ذکر خدا، به طور ضمنی به وحدانیت او نیز اشاره می شود. و همین قدر به تولید نگرش و القای مفاهیم در دنیای کودکی کفایت می کند، چرا که کودکان بعید است که به طور مستقیم درکی از این عبارت داشته باشند و نیز چه بسا هرگز کودکی از بزرگتر خود سوال نکرده که این جمله چه معنایی می دهد؟

برچسب ها : ، ،

پیغام شما

  1. حمیدرضا قاسملو گفت:

    با سلام و عرض ادب خدمت استاد فرهیخته جناب آقای دکتر اسدی ،مطالب بسیار مفید و قابل درک و فهم بود،حتی برای بنده بسیار جالب بود چون تا به حال مطالعه ای درباره چنین موضوعی نداشتم،سپاس از شما خدا قوت🙏🌹